- تار زدن
- نواختن تار (آلت موسیقی)، فروختن
معنی تار زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- تار زدن
- نواختن تار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن
بر دار کردن به صلیب آویختن
توپیدن
تیره شدن، تاریک گشتن
به حالت تشر با کسی حرف زدن
مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، جار کشیدن
کنایه از فاش کردن
کنایه از فاش کردن
استعمال کردن بکار بردن بکار زدن
وار زدن آتش. زبانه کشیدن آتش زبانه شدن شعله زدن
به دار آویختن
تیره شدن، تاریک شدن
złapać węża
зловити змію
slang vangen
Schlange
serpente
serpent
serpente
साँप पकड़ना
সাপ ধরা
menangkap ular
yılan ısırmak
kukamata nyoka
蛇を捕まえる